اجتماعی

چرا دیگران را مقصر می‌دانیم؟ تحلیلی روان‌شناختی دربارهٔ پدیدهٔ Blame Shifting

media.news.imagealternatetextformat.details


پدیدهٔ «انتقال تقصیر» (Blame Shifting) یعنی انداختن بار اشتباهات بر دوش دیگران. این رفتار شاید موقتاً احساس گناه را کم کند، اما در بلندمدت اعتماد، فرهنگ سازمانی و انسجام اجتماعی را تضعیف می‌کند. این مقاله ریشه‌ها، نمونه‌های واقعی و راهکارهای مقابله با این پدیده را بررسی می‌کند.

 

نویسنده: شیوا کوچکسرایی – دانش‌آموخته علوم سیاسی و علاقه‌مند به حوزه روان‌شناسی

انسان‌ها به‌طور طبیعی تمایل دارند از تجربه‌ی احساس گناه، شرم و ناکامی اجتناب کنند. یکی از متداول‌ترین روش‌ها برای این کار، انتقال تقصیر است؛ یعنی فرد به‌جای مواجهه با نقش خود در یک مشکل، آن را به گردن دیگران می‌اندازد.
اگرچه این رفتار ممکن است در تعاملات روزمره پیش‌پاافتاده به نظر برسد، اما روان‌شناسان معتقدند که ریشه در ساختارهای عمیق شخصیتی و الگوهای فرهنگی دارد. اهمیت بررسی این پدیده در آن است که آثار آن تنها به روان فرد محدود نمی‌شود، بلکه بنیان‌های اعتماد اجتماعی و روابط بین‌فردی را نیز فرسایش می‌دهد.

 

مبانی نظری و تاریخچه

ریشه‌های انتقال تقصیر را می‌توان در روانکاوی کلاسیک دید. زیگموند فروید مکانیزم دفاعی «فرافکنی» را مطرح کرد که طی آن فرد جنبه‌های ناخوشایند خود را به دیگری نسبت می‌دهد. ملانی کلاین (1946) در نظریه‌ی روابط شیء توضیح داد که کودکان بخش‌های «بد» وجود خود را به دیگران فرافکنی می‌کنند.
در روان‌شناسی شناختی، آرون بک (1967) انتقال تقصیر را یک تحریف شناختی معرفی کرد. جفری یانگ (1990) نیز در قالب طرحواره‌درمانی آن را پیامد فعال شدن طرحواره‌های «بی‌اعتمادی/بدرفتاری» و «معیوب بودن/شرم» دانست.

بسترها و نمونه‌های واقعی

محیط کار: کارمندی که مهلت یک پروژه را از دست داده است، مدیر خود را متهم می‌کند که دستورالعمل‌ها را به‌روشنی بیان نکرده است. این رفتار تکرارشونده به تدریج منجر به ایجاد «فرهنگ سرزنش» در تیم می‌شود.

روابط عاطفی: شریکی که در مشاجره رفتار پرخاشگرانه نشان می‌دهد اما می‌گوید: «این تو بودی که من را عصبانی کردی.» این جابه‌جایی مسئولیت، احساس امنیت عاطفی را از بین می‌برد و موجب فرسایش عزت‌نفس شریک مقابل می‌شود.

خانواده: پدری که مشکلات مالی خود را نتیجه‌ی «خرج‌های بیهوده‌ی فرزندان» می‌داند، در حالی‌که مدیریت مالی ضعیف او عامل اصلی است. این الگو به نسل بعد منتقل شده و کودکان نیز یاد می‌گیرند مسئولیت‌گریزی کنند.

سطح اجتماعی و سیاسی: رهبرانی که بحران‌های اقتصادی را تنها به «دشمنان خارجی» یا «دولت‌های پیشین» نسبت می‌دهند، نمونه‌ای از انتقال تقصیر در سطح کلان هستند که مانع اصلاح ساختاری می‌شود.

 

طرحواره‌های مرتبط

طبق نظریه طرحواره‌درمانی:

بی‌اعتمادی/بدرفتاری: باور به این‌که دیگران قصد سوءاستفاده دارند.

معیوب بودن/شرم: ناتوانی در پذیرش خطا یا نقص.

استحقاق/بزرگ‌منشی: انتظار اینکه دیگران هزینه اشتباهات را بپردازند.

وابستگی/بی‌کفایتی: ناتوانی در مدیریت شکست‌ها و تصمیمات شخصی.

پیامدها

فردی: مانع رشد شخصی و یادگیری از اشتباهات می‌شود.

بین‌فردی: اعتماد را از بین می‌برد و تعارض‌های تکراری ایجاد می‌کند.

سازمانی: همکاری تیمی را تخریب کرده و بهره‌وری را کاهش می‌دهد.

اجتماعی: سرمایه اجتماعی را تضعیف کرده و چرخه‌ی مسئولیت‌گریزی را بازتولید می‌کند.

 

 چگونه در دام Blame Shifting نیفتیم؟

مرز مشخص کنید: مسئولیت واقعی خودتان را بپذیرید، اما بار دیگران را به دوش نکشید.

مستند کار کنید: در کار و حتی روابط، شفافیت و نوشتاری بودن جلوی مقصرسازی را می‌گیرد.

بازآزمایی واقعیت: از خود بپرسید «آیا واقعاً من مقصرم یا قربانی انتقال تقصیر شده‌ام؟»

درگیر توجیه نشوید: توضیح‌های طولانی فقط بازی آن‌ها را ادامه می‌دهد.

کمک حرفه‌ای بگیرید: در روابط نزدیک، مشاوره می‌تواند این چرخه را بشکند.

 

دیدگاه روان‌شناسان برجسته

ملانی کلاین (1946): انتقال تقصیر را نوعی دفاع ابتدایی برای جداسازی «خوب» و «بد» می‌داند.

آرون بک (1967): آن را یک تحریف شناختی معرفی می‌کند.

جفری یانگ (1990): آن را حاصل فعال شدن طرحواره‌های ناسالم کودکی می‌داند.

برنه براون (2010): راه‌حل مقابله را در پذیرش آسیب‌پذیری و مسئولیت‌پذیری رادیکال می‌بیند.

 

انتقال تقصیر تنها یک عادت فردی نیست؛ بلکه الگویی فرهنگی است. در جوامعی که تحمل خطا پایین است، افراد بیشتر تمایل به مقصر دانستن دیگران دارند. در سازمان‌هایی که سازوکارهای شفاف پاسخگویی ضعیف است، Blame Shifting به بخشی از فرهنگ تبدیل می‌شود. مقابله با این پدیده نیازمند ترکیبی از مداخلات فردی (مانند روان‌درمانی، بازسازی شناختی و افزایش خودآگاهی) و اصلاحات ساختاری (مانند ایجاد سیستم‌های پاسخگویی و فرهنگ حمایتی) است.

یادداشت: این مطلب صرفاً جنبه‌ی اطلاع‌رسانی عمومی دارد و جایگزین مشاوره یا درمان تخصصی روان‌شناسی نیست. برای دریافت کمک یا تشخیص دقیق، لطفاً با روان‌شناس یا روان‌درمانگر دارای مجوز مشورت کنید.

نظر خود را ارسال نمایید