ایران تحقیر شده، در تنگنا و محاصره؛ گزینههای محدود و پرهزینه برای پاسخ دادن

در شرایطی که وعده انتقام سخت از سوی مقامات ایران بارها تکرار شده، بهنظر میرسد رهبران جمهوری اسلامی اکنون بیشتر در وضعیت بقا قرار دارند تا در موقعیت حمله.
تحلیل از اریک تِلوزک، خبرنگار خاورمیانه abc استرالیا/ ترجمه اختصاصی رادیو نشاط
جمهوری اسلامی که خود را قدرت منطقهای و پرچمدار مقاومت در برابر غرب و امپریالیسم میداند، این روزها هدف مستقیم سنگینترین حملات نظامی مشترک آمریکا و اسرائیل قرار گرفته و تنها گزینههای محدودی برای واکنش در اختیار دارد—و آنها هم پرهزینهاند.
اسرائیل این حملات را با هدف قرار دادن سایتهای هستهای و فرماندهان سپاه آغاز کرد، و حالا آمریکا نیز وارد میدان شده است؛ از جمله با استفاده از بمبافکنهای B-2 و موشکهای تاماهاک از زیردریاییها برای نابودی تأسیسات زیرزمینی فردو و دو سایت دیگر.
ایران پیشتر در موقعیتهای مشابه به سیاست «صبر استراتژیک» متوسل شده بود؛ یعنی واکنش ندادن فوری و بررسی زمان و نحوه مناسب برای پاسخ. اما این صبر، در نگاه منتقدان، بیشتر به «ناتوانی استراتژیک» شبیه شده است—ناتوانی در ارائه تهدید واقعی علیه دشمنانی مانند آمریکا و اسرائیل.
در تازهترین واکنش، سپاه پاسداران در بیانیهای تهدید کرده که «در چارچوب حق مشروع دفاع از خود، گزینههایی فراتر از تصور دشمن» را فعال خواهد کرد. اما واقعیت این است که تهران، برای پاسخ واقعی، گزینههای کمی در اختیار دارد—و هیچکدام ساده یا کمهزینه نیست.
یکی از این گزینهها، خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) است؛ اقدامی که میتواند به توقف کامل بازرسیهای بینالمللی منجر شود و راه را برای تلاش مخفیانه برای تولید بمب اتمی باز کند. این سناریو بدترین حالت ممکن برای طرفداران کنترل تسلیحات هستهای است که برای حفظ توافق هستهای ۲۰۱۵ تلاش زیادی کردند.
اما اگر ایران بخواهد پاسخ نظامی مستقیم بدهد، سه مسیر پیش رویش است:
۱. حمله به پایگاهها، هواپیماها یا ناوهای آمریکا در خلیج فارس؛ اقدامی که احتمالاً به پاسخ گستردهتر و تلفات سنگین منجر میشود و ممکن است ترامپ را به حمله مستقیم به نظام ایران ترغیب کند.
۲. استفاده از گروههای نیابتی مانند شبهنظامیان شیعه در عراق و سوریه برای حمله به نیروهای آمریکایی؛ حملاتی که احتمالاً محدودتر خواهند بود، اما باز هم خطر تشدید بحران را در پی دارند.
۳. هدف قرار دادن زیرساختهای نفت و گاز در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس؛ اقدامی که ایران را بهعنوان عامل بیثباتی معرفی کرده و به روابط رو به بهبود با کشورهایی چون عربستان آسیب جدی وارد میکند.
از سوی دیگر، ایران ممکن است با انسداد محدود تنگه هرمز، صادرات نفت به غرب را مختل کند، اما همچنان صادرات به چین را حفظ کند—راهی برای اعمال فشار اقتصادی بدون آسیب به متحدانش. پارلمان ایران نیز اخیراً مجوز این اقدام را صادر کرده است.
با وجود همه این گزینهها، واقعیت تلخ آن است که حکومت ایران اکنون در لبه پرتگاه ایستاده است. بسیاری از فرماندهان کشته شدهاند، برخی رهبران مخفی شدهاند، و پروژهای که قرار بود تضمین بقای جمهوری اسلامی باشد—یعنی برنامه هستهای—ممکن است به عامل اصلی سقوط آن تبدیل شود.
در بهترین سناریو، ایران باید سعی کند از این بحران جان سالم بهدر ببرد، کنترل داخلی را بازگرداند و در سطح بینالمللی استدلال کند که اسرائیل و آمریکا تهدیدی خطرناک برای ثبات منطقه هستند. برخی کشورها نیز ممکن است به این روایت گوش فرا دهند، چرا که از تداوم قدرتنمایی اسرائیل با پشتیبانی تمامقد آمریکا نگران شدهاند.
با این حال، رسانهها و تحلیلگران در استرالیا نیز هشدار دادهاند که ادامه این جنگ ممکن است پای آمریکا را به درگیری طولانیمدت دیگری در خاورمیانه باز کند؛ درست مانند افغانستان، عراق و سوریه—جنگهایی که میراثی جز هزینه، نارضایتی و بیثباتی باقی نگذاشتند.
و اما پرسش بزرگ این است: آیا اسرائیل در حال حرکت بهسوی فروپاشی کامل نظام جمهوری اسلامی است؟ مردم ایران، حتی اگر از حکومت ناراضی باشند، هنوز هم بهراحتی از مداخله خارجی و جنگ تمامعیار استقبال نخواهند کرد. تجربه سرکوبهای خونین اعتراضات گذشته، در حافظه جمعی ایرانیان هنوز زنده است.
و اگر حکومت احساس کند که پایههای قدرتش در حال فروریختن است، ممکن است به خشونت داخلی بیسابقهای دست بزند؛ تا برای بقای خود، هر هزینهای را بپردازد.