اجتماعی

توهم قدرت؛ دام خاموش اقتدار

media.news.imagealternatetextformat.details


قدرت اگر بی‌مهار بماند، نه تنها حقیقت را خاموش می‌کند، بلکه ذهن صاحب‌قدرت را هم از درک واقعیت محروم می‌سازد. آن‌چه می‌ماند، فقط سایه‌ای از اقتدار است و توهمی که فروپاشی را ناگزیر می‌کند.

 

مسعود ظهوری (Masoud Zoohori)

در طول سال‌ها فعالیت رسانه‌ای و ارتباط با جامعه، همواره به این حقیقت اندیشیده‌ام که قدرت، اگرچه یکی از ابزارهای ضروری برای مدیریت و سامان‌دهی جوامع است، اما در صورتی‌ که مهار نشود، می‌تواند به‌ تدریج حاکمان را از مردم و واقعیت دور کند و آنان را در ورطه‌ای از توهم، خودبزرگ‌بینی و خودحق‌پنداری بیفکند؛ وضعیتی که روان‌شناسان از آن با عنوان «توهم قدرت» یاد می‌کنند.

این نوشتار، حاصل نگاهی‌ست به لایه‌های پنهان و خطرناک این پدیده؛ نه برای سرزنش، بلکه برای هشدار و یادآوری. باشد که قدرت، همواره در مسیر خدمت باقی بماند، نه سلطه.

توهم قدرت چیست؟
توهم قدرت، وضعیتی روانی است که در آن فردِ دارای قدرت، به‌تدریج خود را برتر از دیگران، فراتر از قانون، و حتی مصون از خطا می‌پندارد. این حالت، معمولاً با عدم تحمل انتقاد، قطع ارتباط با مردم، باور به برحق بودن مطلق، و تصمیم‌گیری‌های بدون مشورت همراه است. در این وضعیت، حاکم نه به عنوان خدمت‌گذار، بلکه به‌عنوان "مالک سرنوشت دیگران" خود را تصور می‌کند.

 

ریشه‌های روانی توهم قدرت
۱. اثر قدرت بر ساختار مغز
پژوهش‌های عصب‌شناسی نشان داده‌اند که قدرت، به‌تدریج بر عملکرد مغز تأثیر می‌گذارد. افرادی که مدت طولانی در موقعیت‌های اقتدار هستند، فعالیت نورونی نواحی مرتبط با «همدلی» و «پاسخ عاطفی به دیگران» را از دست می‌دهند. آن‌ها کمتر از گذشته می‌توانند خود را جای دیگران بگذارند و به درد و نیاز مردم واکنش احساسی نشان دهند.

۲. تقویت خودبرترپنداری با بله‌قربان‌گوها
قدرت‌مداران اغلب به‌دور خود حلقه‌ای از اطرافیان وفادار شکل می‌دهند؛ کسانی که برای حفظ جایگاه خود، فقط تأیید می‌کنند و صدای انتقاد را خاموش نگه می‌دارند. در نتیجه، حاکم هر روز بیشتر در دنیای ساختگی تحسین و بی‌خطری غوطه‌ور می‌شود و واقعیت‌ها برایش محو می‌گردد.

۳. تجربه‌های موفقیت‌آمیز بدون حساب‌کشی
زمانی که یک حاکم، چندین بار بدون پاسخ‌گویی موفق می‌شود بحران‌ها را پشت سر بگذارد، به‌تدریج احساس شکست‌ناپذیری در ذهنش شکل می‌گیرد. این توهم، او را به‌جایی می‌رساند که باور می‌کند نیازی به رعایت قواعد، شنیدن مشورت یا پذیرش مسئولیت ندارد.

۴. تضاد درک شخصی با واقعیت اجتماعی
توهم قدرت معمولاً با ایجاد فاصله روانی میان حاکم و مردم همراه است. فردی که گرفتار این توهم است، نمی‌تواند واقعیت‌های جامعه، نارضایتی‌ها یا بحران‌های در حال شکل‌گیری را تشخیص دهد، زیرا تنها تصویری که به او می‌رسد، نسخه‌ دست‌کاری‌شده‌ای از واقعیت است؛ ساخته ذهن او یا اطرافیانش.

۵. ترس از از دست دادن قدرت
جالب آن‌که هر چه توهم قدرت بیشتر می‌شود، ترس درونی حاکم از دست دادن آن نیز شدیدتر می‌شود. این ترس می‌تواند به سرکوب بیشتر، تصمیمات غیرمنطقی، دشمن‌تراشی، و حتی جنگ و درگیری منتهی شود. چون حاکم، بقای خود را به معنای بقای کشور یا ارزش‌ها قلمداد می‌کند.

 

 قدرت اگر مهار نشود، انسان را می‌بلعد
قدرت، به‌ خودی خود نه خوب است و نه بد؛ اما اگر کنترل نشود و با نهادهای نظارتی، رسانه‌های آزاد، و مشارکت واقعی مردم همراه نباشد، به‌ سادگی می‌تواند به توهمی خطرناک بدل شود. توهمی که در آن، حاکم نه‌تنها دیگران را، بلکه خود را نیز قربانی می‌کند. جوامع توسعه‌یافته، آن‌هایی هستند که مکانیزم‌هایی برای مهار قدرت طراحی کرده‌اند؛ و در نبود این مکانیزم‌ها، دموکراسی فقط یک واژه خواهد بود.

نظر خود را ارسال نمایید