اجتماعی

دنیا کوتاه تر از ان است که بخواهیم یکدیگر را آزار دهیم

media.news.imagealternatetextformat.details


دنیا برای خانم دکتر عادل نبود برای بانویی که تمام عمرش را صرف تحصیل و پژوهش و تحقیق کرد و قبل از مرگش محکوم شد به بی بندو باری و عدم صلاحیت اخلاقی و اخراج از دانشگاه بعلت فساد اخلاقی!

 

رادیو نشاط استرالیا - دلنوشته ای از سوی سارا گودرزی وکیل حقوق ایران، مقیم ملبورن استرالیا 

وقتی ۱۸ ساله بودم، فیزیک خوان بودم و از آنجایی که هیچ وقت این رشته زیبا را دوست نداشتم و نمی دانم چه اتفاقی در سازمان سنجش افتاده بود که بین تمام انتخابهایم در این رشته برگزیده شده بودم خود حرفی جداست. بنده حتی عنوان درسهایش هم در ذهنم نمانده است.

از آن جایی که ما حقوقدانان معتقدیم حقوقدانان و حقوق خوانها از نجیب زادگانند، معتقدم فیزیک خوانها هم زیر پرچم نجیب زادگان قرار دارند.

بماند داشتم چه می گفتم، آهان من فقط دو ترم فیزیک خواندم و بعدش با یک گردش ۱۸۰ درجه‌ای مسیرم را به کل تغییر دادم. همان ترم اول استادی داشتیم بانویی سی و چند ساله قد متوسط کوتاهی داشت و کمی توپول بود بانوی باسوادی که تالیفات بسیاری داشت و همه عمرش را صرف پژوهش و تحقیق کرده بود.

یادم می آید دوستان می گفتند همسرشان از دسته ما نجیب زادگان بوده از حقوقدانان، خانوم باردار بود و کمی شرم داشت از برجستگی شکم اش و همیشه روپوش سفید گشادی روی مانتویش می پوشید و چادر هم سر می کرد.

خلاصه ترم دوم بودیم و کودکش هم که دختری زیبا بود به دنیا آمده بود و خانم دکتر هم کمی توپول تر از قبل شده بود. یک روز بهاری بعد از چند هفته مرخصی آمد، کلا فرد مسئولیت پذیری بود، وقتی رسید به کلاس و در را باز کرد، دیدیم خانم دکتر دیگر چادر سرش نیست و موهای سرش را که تراشیده بود از زیر مقنعه پیدا بود ما بیست و چند نفر با دهان باز در سکوت نگاهش می کردیم و کلاس در سکوتی بهت آور فرو رفته بود. با چهره برافروخته بر آن نجابت و متانت همیشگی اش غلبه کرد و گفت "به چی زل زدید با دهانهای باز، هان؟ روی سخنم با اونهایی که دل می‌برند و بی وفایی می‌کنند، آهای دخترا من رو ببینید و دل نسپرید! موهامو رنگ کردم شوهرم ندید ،فر کردم ندید، کوتاه کردم ندید منم رفتم از ته تراشیدم گفتم شاید ببینه اما بازم ندید و الان ده روز طفل شیرخوار منو برده و اجازه نمی‌دهد کودک خردسالم را ببینم، شیرم خشک شده و به سمت تخته برگشت .

تا ما غم درونش را نبینیم و غافل از اینکه اشک می ریخت. ما بیست و چند نفر فقط سکوت کرده بودیم فقط صدای نفسهای حبس شده مان بود که هر از گاهی بلندمی‌شد. خام تر از آنی بودیم که درکش کنیم.

تا یک هفته خانم دکتر نقل دهان دانشکده و علی الخصوص بخش فیزیک بود. بعد از پایان آن ترم من تصمیم گرفتم بروم زیر لوای نجبا و شروع کردم به خواندن فلسفه و منطق و آرایه های ادبی و عروض و قافیه و روایت قهرمانی و جمع مکسر و روابط بین الملل و امثالهم. بعد هم نجیب زادگان من را در جمع خود پذیرفتند و مفتخر به پوشیدن ردای مقدس وکالت شدم، بله من از نجبا شدم. چند سال گذشت و من کاراموز وکالت بودم با استاد ارجمندم که هر جا هست خدا نگهدارش باشد. گفت بیا راجع به این پرونده تو لایحه ای بنویس تامن تصحیح اش کنم. پرونده را از روی میز استاد برداشتم و باز کردم با دیدن نام خواهان به چند سال قبل و دانشکده علوم برگشتم و دیدم خواهان همان خانم دکتر و خوانده همسر نجیب زاده اش است و خواسته تقاضای ملاقات کودک شش ساله زوجین می‌ باشد و آن همکار نجیب زاده هم مجهول المکان بودند و انگاری اصلا در داخل مرزهای ایران حضور نداشتند.

بماند که همسر خانم دکتر با چه ترفندهایی از آن زمان که کودک یک ساله بوده او را از مادر جدا کرده بود و بارها رای از دادگاه گرفته بود و عدم صلاحیت مادر را ثابت کرده بود. ما نجیب زادگان می‌دانیم مادر حتی اگر فاسدالاخلاق هم باشد هیچ کس نمی تواند مانع ملاقات او با فرزندش شود، چه رسد به مادری که اسوه علم و اخلاق و متانت بود. مادری که هیات علمی دانشگاه بود و بماند چقدر با توسل به مکر و حیله قانون را دور زده بود و بنویسم که چطور مغز کودک شش ساله را شستشو داده بود که او هم حاضر نشده بود مادرش ببیند و اینکه بگویم خانم دکتر مدتی بعد به گفته پزشکان در اثر ابتلا به سرطان در گذشت.

اما من می گوییم غمباد او را کشت و بماند وقتی که من بعد از شش سال او را در دفتر استاد دیدم انگار نه انگار بانویی زیر چهل سال بود پیرزنی فرتوت که شصت ساله بنظر می آمد! دنیاست دیگر، برای خانم دکتر اینطور رقم خورد، دنیا برای خانم دکتر عادل نبود برای بانویی که تمام عمرش را صرف تحصیل و پژوهش و تحقیق کرد و قبل از مرگش محکوم شد به بی بندو باری و عدم صلاحیت اخلاقی و اخراج از دانشگاه بعلت فساد اخلاقی! حالا نمی دانم باز هم می توانم بگویم حقوقدانان از نجیب زادگانند یا نه؟

من به حرفه ام ، به ردای مقدسم مفتخرم و سوگندی را که هنگام پوشیدن ردایم خوردم و شرافتم را که وثیقه قسمم کردم نه تنها من، همکارانی که در سراسر دنیا برای احقاق حق تلاش می کنند.همه وکلا از نجیب زادگانند و آن آقا اشتباهی زیر بیرق ما آمده بود.دنیا کوتاه تر از ان است که بخواهیم یکدیگر را آزار دهیم .

 

 

خبرهای بیشتر را در کانال تلگرام رادیو نشاط دنبال کنید 

رادیو نشاط استرالیا را در اینستاگرام دنبال کنید 

توجه:برای استفاده از برنامه ها و دایرکتوری مشاغل استرالیا ، اپلیکیشن radio neshat را نصب کنید

 

 

نظر خود را ارسال نمایید