فرهنگ و هنر

مراسم رونمايي آخرين مجموعه اي شعر الياس علوي به نام حدود دراسترالیا



، مراسم رونمايي آخرين مجموعه اي شعر الياس علوي به نام "حدود" 

درجهانيكهمرزهارا  سيمهايخاردارمشخصميكند "گرگخيالباف "، "حدود " رابرميدارد،مرزهاراميشكندوبرايالتيامِ  "بعضيزخمهاطرحهاوتابلوهايشرابهحراجميگذاردتاكودكِدركابلبتواندبهمكتببروديازنيدرافريقاازگرسنگينميرد. اوشبهاتاخودصبحآوازميخواندتاپاهايمريمچهارسالهتيزترازگلولههابدود،  تاخشمِ مديترانه، ترانهايآوارگیِمريم  راناتمامنگذارد.

روز یکشنبه دهم اکتبرِ دو هزار پانزده، مراسم رونمايي آخرين مجموعه اي شعر الياس علوي به نام "حدود" در دانشگاه استرالياي جنوبي با حضور دانشجويان، شاعران، هنرمندان و هنر دوستان برگزار شد. اين مراسم با اجرای  كاظم درويش،شاعر جوان و با استعداد با خواندن شعري از " حدود" آغاز شد. در ادامه داستان نويسِ، از دوستان ايراني مقيم ادلايد، آقاي امين انصاري صبحت كوتاه و زيباي در مورد ادبيات ارائه كردامین انصاری زيبا تحليل كرد، كه اگر ما زبان را بعنوان وطن فرض كنيم ما همه هم وطن هستیم. در غربت؛ اگر زبان را به عنوان خانه فرض كنيم ما همه هم خانه هستيم نه همسايه.

 در ادامه برنامه شاعران جوان تر شعرهاي شان را خواندند. درميان برنامه هم هنرمندان ایرانی ما، پوریا آرین و مهزاد مهزادفرد  از "گروه نوا" تار نواختند و دف زدند. كه انصافاً نشاط و طرواتي خاص به جلسه می داد و رقص و سماعِ پیر بلخ مولانا را را در خاطره ها مسجم می کرد. دست این گروه را گرم می فشاریم. در قسمت دوم و پاياني برنامه شاعر خوب ونام آشناي وطن بانو شكريه عرفاني به عنوان سخنران اصلي برنامه صحبت كرد. شکریه گفت، که الياس علوي شاعر درد هاست و درد هايش جهان شمول است و زبانش نرم و خيالش نازك است.  الیاس رشد فوق العاده خوبي در اين سال ها داشته و امید  كه اين روند به زيبايي هرچي تمام تر ادامه پيدا كند و"گرگ خيالباف " مرزهاي نوي را در نوردد.

شکریه عرفانی، در پايان صبحت هايش شعري از كتاب تازه اش به نام " اندوه ما جهان را تهدید نمی کند" خواند. این کتاب به  تازگی توسط انتشارات "نیماژ"درایران به چاپ رسیده است و قرار است در همین زودی ها در ادلاید رونمایی شود.  در پايان برنامه خود الياس علوي دو شعر از كارهاي تازه اش  را به خوانش گرفت كه با استقبال گرم حاضرين در جلسه قرار گرفتاین هم تازه ترین سروده ای "گرگ خيالباف " که برای مریم، آهوی چشم بادامیِ در غربت و درگریز سروده است:

 تو را گریزی نیست
آواره گی در خون توست.
 .
 و تا چند ساعت دیگر
تنها تا چند ساعت دیگر
تو نیز اولین جرمت را مرتکب می شوی.
آنگاه که پاهایت از خطی نامریی بگذرد
چراغهای خطر در اتاقهای ریس جمهورهای جهان به صدا درمی آید
تانک های صبورشان به راه می افتند
طیاره های بی سرنشین
تفنگهای دوربین دار
و در تاریکی شلیک می کنند
به پاهایت بگو بدوند
بدوند
بدوند
تا نای جان بدوند
چرا که گلوله ها
 از پاهای کوچکت تندتر می دوند.
 در مرزها به چشمان ِ آن زن فکر کن
که گفت : "برو دخترکم
آهوی چشم بادامی ام نوبت توست
تا پای هست باید گریخت".
.

اگر زنده بمانی
سرزمین های عجیبی را خواهی دید
آدمهای عجیبی را
که گاه از برای ثواب، می خواهند گردنت را متلاشی کنند
و گاه نگاهانی که چون ماه، مهربانند
 و شاید نامت را بپرسند
اگر نامت را پرسیدند
بگو "مریم
ولد ِ آواره گی"".

گزارش: ساحل نوری

عکس ها از : مظفرعلی 

نظر خود را ارسال نمایید