مردم ایران چگونه زندگی میکنند و لازم است چگونه زندگی کنند؟
مردم ایران، بیش از هر زمانی پذیرفتهاند که لازم است برای پیشرفت و توسعه کشور، در زندگی خود تغییراتی پدید آورند. با گذر از مرحله پذیرش ضرورت تغییر همگانی در سبک عمومی زندگی، آسیبشناسی برای شناخت مشکلات و ارائه فرمول برای اصلاح زندگی ایرانی آغاز شده است.
دکتر محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی که از اساتید پیشرو در حوزه توسعه و پیشرفت کشور است، بر این باور است ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمیتوانیم ایراد بگیریم، چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است؛ اما میتوانیم معیارهایی را مشخص و از آن زاویه آسیبشناسی کنیم.
آسیبشناسی سبک زندگی ایرانی
در این راستا نخستین وجه مقایسهای که میتوان درباره سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد، اینکه میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد، ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آن را میپوشاند. ظاهر و باطن میانگین ایرانی بالای ۵۰ درصد شکاف دارد.
نکته دوم آن که بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزههای اخلاقی و دینی است. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که بازتاب این واژهها در زندگی و عمل ما چیست؟ بازتاب اخلاق و معنویت و انسانیت در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. تحقیقاً هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانیها از اخلاق و معنویت و انسانیت صحبت نمیکنند، اما بازتاب این در زندگی و عمل ما بسیار محدود است. این نخستین نقدی است که به زندگی ایرانی وارد است که چرا اینقدر ظاهر اخلاقی و معنوی دارد، ولی باطن مادی.
نقد سوم بر سبک زندگی ایرانی این است که در مقایسه با ملتهای دیگر سهم تفریح و خوشگذارانی و دور هم جمع شدنهای متعدد و طولانی بسیار بالاست. سخن من این نیست که همه ایرانیان این ویژگیها را دارند، ولی بیشتر آنها چه در داخل و چه در خارج این خصایص را دارند.
نقد چهارم این که سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم، زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند، بسیاری از کارها را انجام نمیدهد. به طور کلی ما به گونهای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت میشویم که نگاهمان نگاه اجتماعی و نگاه عمومی نیست.
من بر این باورم، در این جغرافیایی که ما زندگی میکنیم، هنوز دو مفهوم در میان ما شکل نگرفته است. یکی این که ما هنوز کشور و جامعه نداریم. ما عدهای هستیم که با سنن و خلقیات مشترک در جغرافیایی زندگی میکنیم. در علم جامعهشناسی، جامعه این گونه تعریف میشود که عدهای در آن دارای اهداف مشترک و جهتگیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بودهایم؛ بنابراین، معتقد هستم که ما هنوز کشور ـ ملت نشدهایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت میکنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور ـ ملت نیستیم.
این یک پرسش جدی است که آیا مجموعه فعالیتهایی که ما ایرانیها انجام میدهیم، تبدیل به سرمایه اجتماعی، ثروت ملی و پرستیژ جهانی میشود یا نه؟ آن موقع میتوانیم بگوییم سبک زندگی کارآمدی داریم و نتیجه داده است و توانسته این متغیرها را به صورت کمی و کیفی افزایش بدهد. هر کدام از ما میتواند بر اساس وجدان خود به اینها پاسخ بدهد. سبک زندگی ما دارای این ضعف جدی است که خیلی خودمحور بار میآییم که برای تبیین این نکته مثالهای فراوانی نیز وجود دارد.
چرایی مشکلات زندگی ایرانی
چندین مسأله در بروز این مشکلات موثر هستند. رانت باعث به هم ریختگی طبقاتی و اجتماعی در جامعه شده است و بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیجفارس که بسیار مدنی شدهاند، ما در جامعهای زندگی میکنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شدهاند از مدنیت بسیار پایینتری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد «تازه به دوران رسیدهها» گفته میشود. این پدیده نشان از «به همریختگی طبقاتی» در جامعه ماست. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که هست، اگر یکباره حالت جهشی پیدا کند، حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار میشود.
از سوی دیگر، استبداد تاریخی دلیل تفاوت در نظر و عمل دانسته میشود. ما به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمیبینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایمترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید احتمالاً دوستی آن شخص را از دست میدهید. ما به سختی میتوانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم.
بر خلاف بسیاری از تحصیلکردههای ایرانی که دولت را مقصر این مسائل و مشکلات میدانند، معتقد هستم که جامعه سهم خیلی مهمتری دارد. جامعه، تشکلهای مردمی و اصناف و انجمنها در این مسائل خیلی مهمتر از دولت هستند.
رابطه با تجربه توسعه کشورهای دیگر
اصول توسعه را میتوان از کشورهای دیگر گرفت و برای توسعه یافتگی به کار برد. اما الگوهای توسعه الزاماً از یک جامعه به جامعه دیگر قابل کاربست نیستند. حضرت امیر (ع) میگویند شما را دعوت میکنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علمگرایی، قانونگرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بیطرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعهای نمیتواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانونگرایی توسعه پیدا کند.
اصول زندگی ناشی از توسعهیافتگی
سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. نخستین اصل مسأله قانونگرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چهارچوب قانون عمل کنند. مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقهمند به قاعده نیست. در عوض خیلی علاقهمند است از هر روشی استفاده کند تا به منافعش برسد که عموماً هم منافع دنیوی هستند. این آسیب باید در یک مقطعی اصلاح شود.
رعایت قانون و قاعدهمندی کانون سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی است. وقتی انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه میکنیم، درمییابیم که کانون توسعهیافتگی آنها قانونگرایی است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانیها و ژاپنیها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است؛ بنابراین، رعایت قانون و قاعدهمندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی میدانم.
متون توسعه و تجربیات کشورهای توسعه یافته چه قدیمی مثل آلمان و چه جدید مثل کره جنوبی به ما میگوید که مبنا فکر و اندیشه است؛ مبنا تفکرات یک حکومت و یک ملت است. نهادها و ساختارها مبتنی بر اندیشهها ساخته میشود. لذا فکر بر نهادسازی تقدم دارد. دقیقترین و در عین حال سادهترین تعریفی که از توسعه شده این که توسعهیافتگی سطحی از فکر انسان است؛
برای اینکه این افکار را اصلاح کنیم، باید چند اتفاق رخ دهد. یکی اینکه باید در جامعه ما مناظره شکل گیرد. ما نمیتوانیم دو فرد دولتی را بیاوریم بعد بخواهیم که در مورد سیاست خارجی ایران صحبت کرده و مدام یکدیگر را تأیید کنند. حتی فردی دانشگاهی را بیاوریم که نظر فرد دولتی را بیش از خود او تأیید کند این دیگر مناظره نیست. در جامعهای که مناظره نیست، فکر، منجمد باقی میماند.
اتفاقاً در کشور ما اطلاعات بسیار زیاد است. یعنی رسمی و غیررسمی و مستقیم و غیرمستقیم اطلاعات فوق العاده زیاد است اما مناظره وجود ندارد. با اطمینان بالا میتوان گفت که در جامعه و در موضوعات مختلف مناظره نداریم و یک نوع یکسان سازی فکری در عموم مسائل در جامعه وجود دارد. این موضوع مانع تولید فکر و اندیشه است.
تجربه بشری نشان داده که توسعه یافتگی سیاسی تابع و محصول مناظره است؛ یعنی هر چه مناظره بیشتر داشته باشیم، جامعه به سمت مدنیت بیشتر حرکت میکند و این مدنیت بیشتر باعث میشود در حوزه مسائل سیاسی بتوانیم کارکردها را اصلاح کنیم. مبنای توسعه یافتگی سیاسی رقابت حزبی است. مبنای رقابت حزبی کار تشکیلاتی و جمعی است. ما کار جمعی و تشکیلاتی را هنوز در جامعه نیاموختهایم. ما کار محفلی را آموختهایم ولی کار تشکیلاتی را نیاموختهایم. ما برای اینکه بتوانیم به نظام رقابت حزبی برسیم راه بسیار طولانی در پیش داریم. ما هنوز فرهنگ این کار را نداریم که حزبی فکر کنیم ولی محفلی فکر میکنیم.
اعتقاد دارم بسیاری از افکار اقتصادی و سیاست خارجی که امروز وجود دارد ریشههای چپ مارکسیستی دارد. ما هنوز از تفکر چپ رها نشدهایم. اگر ما کشوری و ملی فکر کنیم و ببینیم برای کل ایران چه پارادایمی مناسب است، تفکر چپ را رها میکنیم. زیرا تفکر چپ در دنیا شکست خورد. سرنوشت توسعه یافتگی ایران خارج از حلقه تجربیات بشری نیست.
نمیتوانیم بگوییم که ما یک تافته جدا بافتهای در نظم جهانی هستیم و پیشرفت ما هیچ وجه مشترکی با کره جنوبی، ترکیه و برزیل ندارد. اتفاقاً ما که حتی در حوزه الگوها باید بومی سازی کنیم، در این بومی سازی میتوانیم الگوهای جدی از این کشورها بگیریم؛ برای نمونه، با توجه به اینکه ذخایر عظیم فسیلی داریم حتماً تولید ثروت ملی در ایران تابع ذخایر فسیلی است که ما با چه فرمولی نهایت بهره برداری را از آنها بکنیم.
از جهان باید بیاموزیم. سرنوشتمان به این جهان گره خورده است. این تفکر در کشور که به دنبال اندیشهها و راهکار درونی در داخل هست؛ غافل از اینکه میتوان از تجربه دیگر کشورها آموخت. ما میتوانیم از تجربیات کشورهای دیگر بیاموزیم و خیلی سریعتر مسیر توسعه یافتگی را طی کنیم.
نسخهای برای اصلاح سبک زندگی ایرانیان
نخستین شاخص کتاب خواندن و مناظره کردن است. نمیپذیرم که میانگین ایرانیان پولی برای کتاب خریدن ندارند، چرا که ایرانیان برای غذا و تفریح پول به اندازه کافی دارند ولی برای مطالعه و بالا بردن سطح فکری پول خرج نمیکنند. یکی از پیامدهای بسیار مثبت کتاب خواندن این است که خودشناسی انسان افزایش مییابد.
نکته دوم در رابطه با سبک زندگی، رعایت حقوق انسانهای دیگر است. در این زمینه خیلی سقوط کردهایم. رعایت حقوق دیگران بسیار مهم و کلیدی است. اتفاقاً قواعد دینی ما در این رابطه بسیار آموزنده است. الان فرهنگ عمومی و اخلاقی ما بسیار انحطاط پیدا کرده است. این مسأله باید در یک جایی بحث شود. باید تعریف کردن از خودمان را هم متوقف کنیم اینکه میگوییم ما شاخص هستیم و در دنیا بسیار ممتاز هستیم به هیچ وجه درست نیست.
نکته سوم در این رابطه این است که اگر بخواهیم سبک زندگی خود را تغییر دهیم باید افراد فکری منصفی باشیم. در فرهنگ میانگین ایرانی کتمان، مماشات و توجیه زیاد داریم که برای توسعه یافتگی و سبک زندگی معقول مضر هستند.
موضوع چهارم این است که میانگین ایرانی، دامنه لذاتش خیلی محدود است. سبک زندگی ما لذات ما را به موارد خاصی محدود میکند. قدم زدن در خزان، با دوستان فرهنگی بودن، کمک کردن به ایتام، پنج دقیقه به یک گل نگاه کردن، چهل صفحه در مورد خود نوشتن، احترام به عابر پیاده، نپریدن وسط حرف دیگران، سکوت فراوان، آشغال پرت نکردن از اتومبیل، جواب تلفن مردم را دادن، مؤدب بودن، تقدیر از کار خوب، ویژگیهای مثبت افراد را دیدن، گفتن ده بار در روز: من اشتباه کردم، زبانهای خارجی آموختن و سرزدن به حلقههای ۱و ۲ و ۳ زندگی خودمان در زندگی ما ایرانیها بسیار محدود است.
نکته پنجم این است که اگر بخواهیم سبک زندگی معقول داشته باشیم باید نظام اجتماعی با ثباتی داشته باشیم. برای این کار باید قوههای مقننه و قضائیه بیش از وضعیت فعلی، با قاعدهمندی و انصاف بیشتری عمل کنند تا اینکه توازنی میان قوه مجریه و دستگاههای اجرایی و دستگاههای نظارتی کشور به وجود آید.
تابناک