اجتماعی

هنوز آدمهایی هستند که بدون هیچ ادعایی اولویت اولشون تو زندگی مرام و انسانیته

media.news.imagealternatetextformat.details


این شال تو این عکس تا یک ساعت قبل از این عکس سالم سالم بود کادوی دوستم بود و گذاشته بودم رو پام!

 

 رادیو نشاط استرالیا- دلنوشته ای از سوی فاطمه حسین پور قهرمان پیشین ژيمناستیک ایران ، او هم اکنون ساکن انگلستان است. 

  به ایستگاه قطار که رسیدم وقتی داشتم تند میرفتم تا زودتر به رمپ برسم از روی پام افتاده بود زمین و همینجوری چرخیده بود چرخیده بود و در حالتی بود که انگار تک تک تارو پوداش با اجزای چرخ ویلچرم یکی شده بود.

تو قطار نشسته بودم و داشتم خدا خدا میکردم که چرخ ویلچرم بچرخه و حداقل من بتونم از قطار پیاده بشم و بتونم یه جوری خودمو به شرکتمون برسونم، بعد دوباره به این فکر کردم که حالا گیریم به شرکتم رسیدم، چه جوری روم میشه از کسی بخوام دستشو با چرخ ویلچرم کثیف کنه که اینو دربیاره، رسیدم ایستگاه و از رمپ از قطارپیاده شدم.

بین همه آدمهایی که داشتن با عجله سوار قطار میشدن یه نفر گفت ببخشید خانم میپرسم اما شالتون رفته لای چرختون. گفتم میدونم اما هیچ کاریش نمیشه کرد، بدجور گیر کرده. یه دفعه دیدم نشست و شروع کرد که شالمو در بیاره گفتم نمیشه قطار داره میره شما برید احتمالا باید برم از کسی بخوام با قیچی درش بیاره گفت اشکال نداره، الان درش میارم.

قطار رفت، اما اون آدم اصلا نفهمید که قطار رفت، دونه دونه و ذره ذره داشت شالو از حلق پیچای چرخ ویلچرم میکشید بیرون، اصلا نه صدای منو میشنید که میگفتم دو دقیقه دیگه قطار بعدی میاد، نه حواسش بود که میخواست اصلا قطار سوار شه نه اینکه ویلچر من کثیفه و دنیا داره پر میشه از ویروس.

وقتی داشتم به دستاش که قرمز شده بود و پوست کرده بود نگاه میکردم با خودم فکر میکردم اگه من جای اون بودم یک درصد حاضر میشدم قطارمو از دست بدم ؟ یا دیر سر کار برسم ؟ که میخوام شال صورتی یه غریبه رو از لای چرخاش نجات بدم.

بعضی شبا که سرمو میزارم رو بالش از صمیم قلب آرزو میکنم که فرداش تو یه دنیای بهتر بیدار شم دنیایی که خبرای بد جایی توش نداره ، دنیایی که اینقدر مفت ارزشهای قشنگشو از دست نده.دنیایی که ضد قهرمانارو قهرمان نکنه.

بعد از ده دقیقه مبارزه دستها با چرخ ویلچر بالاخره شال من از زیر چنگ دندونای ویلچرم اومد بیرون، شالمو بهم داد، دستاش مثل شال من زخمی بود، با شرمندگی گفتم شما دو تا از قطارها رو از دست دادید معذرت میخوام، جواب داد من معذرت میخوام که نتونستم شالتونو سالم دربیارم هر کاری کردم نشد و برای اینکه من بیشتر معذب نشم سریع دور شد.

به شال زخمیم نگاه کردم به جای عشق روش و با خودم گفتم چقدر خوشبختم که امروز تو دنیایی از خواب بیدار شدم که هنوز آدمهایی داره که بدون هیچ ادعایی اولویت اولشون تو زندگی مرام و انسانیته. انسانی که به دنیا نمیاد، شکل میگیره.

----------------------

یکي از حادثه هاي تلخ ژيمناستيک در روز 27 بهمن ماه سال 1380 ساعت 7 بعدازظهر در سالن ژيمناستيک آموزشگاه هاي شهرستان کرج که درآن زمان جزو استان تهران بود رخ داد.
فاطمه حسين پور، ژيمناست کار عضو تيم ملي «ب» ايران در آن زمان 14 سال داشت و از چهارسالگي در اين رشته فعاليت مي کرد، اما يک فرود از روي خرک بر تشک هايي نامناسب و غير استاندارد باعث شد تا او براي هميشه بر روي ويلچر بنشيند.

 فاطمه برای ادامه تحصیل به انگلستان سفر کرد و مدرک کارشناسی در رشته رباتیک(هوش مصنوعی) را اخذ نمود و هم اکنون مشغول به کار بوده و در لندن زندگی می کند.

 

برای شنیدن آرشیو فایل صوتی روی لینک زیر کلیک کنید

گفتگو با فاطمه حسين پور، ژيمناست کار عضو تيم ملي ايران که در سن 14 سالگی در حین تمرین در سالن غیر استاندارد ، ویلچلر نشین شد

 

 

 

خبرهای بیشتر را در کانال تلگرام رادیو نشاط دنبال کنید 

رادیو نشاط استرالیا را در اینستاگرام دنبال کنید 

توجه:برای استفاده از برنامه ها و دایرکتوری مشاغل استرالیا ، اپلیکیشن radio neshat را نصب کنید

 

 

نظر خود را ارسال نمایید