۵۰ هزار مرگ در سال؛ آیا آلودگی هوا در ایران به یک نسلکشی خاموش تبدیل شده است؟

۵۰ هزار مرگ سالانه بر اثر آلودگی هوا در ایران، زنگ خطری جدی برای سلامت عمومی است. وقتی مسئولان از این بحران آگاهند اما اقدامی مؤثر برای مهار آن انجام نمیدهند، میتوان پرسید: آیا این بیتفاوتی ساختاری، نوعی نسلکشی خاموش نیست؟
مسعود ظهوری(Masoud Zoohri)
در یکی از مهمترین سخنرانیهای اخیر، دکتر ظفرقندی، وزیر بهداشت ایران، اعلام کرد که سالانه حدود ۵۰ هزار ایرانی بر اثر پیامدهای آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند؛ عددی که حتی از مجموع کشتهشدگان جنگهای منطقهای در بسیاری از کشورها نیز بیشتر است. با استناد به آمارهایی که خود وزارت بهداشت به دولت ارائه داده، این بحران نهتنها انسانی بلکه اقتصادی نیز هست؛ چرا که تنها هزینههای مرتبط با درمان، مرگومیر، و آسیبهای اجتماعی آلودگی هوا، سالانه بالغ بر ۱۲ میلیارد دلار برآورد شده است.
اما پرسش جدی اینجاست: اگر دولتمردان از این آمار وحشتناک آگاهند، چرا اقدامی مؤثر برای کاهش آن صورت نمیگیرد؟ آیا سکوت و تعلل در برابر مرگی که بهواسطه سوختهای آلاینده، سیاستگذاریهای اشتباه، و نبود زیرساختهای سبز اتفاق میافتد، نوعی نسلکشی خاموش نیست؟
نسلکشی با دود و بیمسئولی
بر اساس تعریف سازمان ملل، نسلکشی فقط کشتار مستقیم با اسلحه نیست؛ بلکه ایجاد شرایطی که به نابودی تدریجی یک جمعیت منجر شود نیز میتواند مصداقی از نسلکشی تلقی گردد. حال اگر سیاستگذاران ایرانی با علم به پیامدهای مرگبار آلودگی هوا، بهویژه در کلانشهرهایی چون تهران، اقدامی در خور انجام ندهند، این بیتفاوتی چه نامی میتواند داشته باشد؟
در کشورهایی با تنها ۱۰۰ روز آفتاب در سال، استفاده از انرژی خورشیدی به یک ضرورت ملی تبدیل شده؛ اما ایران با ۳۰۰ روز آفتابی، همچنان درگیر مازوت، گازوئیل و نیروگاههای دودزا است. آیا این عقبماندگی، غیر از بیتوجهی به جان انسانهاست؟
آلودگی هوا، مرگ خاموش کودکان
وزیر بهداشت در بخش دیگری از سخنان خود به یک آمار تکاندهنده جهانی اشاره میکند: ۷۰۰ هزار کودک در دنیا سالانه بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند. اگر بخشی از این آمار به ایران مربوط باشد، چه فکری برای آن شده؟ کدام برنامهریزی هدفمند برای مدارس، خانهها، یا حتی کاهش رفتوآمد آلایندهها در مناطق پرتراکم صورت گرفته؟
حتی در همین سخنان، پیشنهاد وزیر به استفاده از پنلهای خورشیدی بر پشتبامها، صرفاً در حد اشارهای نمایشی باقی میماند. آیا مسئله به این سادگی، هنوز هم منتظر تصویب و تخصیص بودجه و ارادهی سیاسی مانده است؟
مسئولیت اجتماعی یا شعار تبلیغاتی؟
در حالی که وزیر بهداشت بارها از لزوم افزایش «سواد سلامت»، «نظام ارجاع»، و «پزشکی فردمحور» سخن گفته، اما بیتوجهی به ریشه بحرانها عملاً هر گونه برنامه پیشگیرانه را بیاثر میسازد. وقتی از آلودگی هوا تا سوانح رانندگی، هر سال دهها هزار قربانی میگیرد، دیگر نمیتوان صرفاً با آموزش سلامت و کمپینهای تبلیغاتی، سلامت را ارتقا داد.
سکوت در برابر مرگهای زودرس، کمصداتر از گلوله، اما ویرانگرتر است. آیا وقت آن نرسیده که مرگ ۵۰ هزار انسان را جدی بگیریم؟